جستجو

Jan 20, 2012

حضوری نيمه عريان در جلوى دوربين؛ دگرگونیی دیگر باسیاست و احتیاط



نگاره از: ایرانشناسی در فیس بوک:
به خاطر درد مشترک جامعه ی زنان ایران و جهان هم میشود باکره بر روی صحنه ی سیاست رفت و پوشیده تر وباکره تر برگشت؛ ولی بهتر است که از شرایط کنونی ایران و ایرانشناسی هم فاصله نگیریم! 
همچنانکه چارلی چاپلین می گوید: به خاطر هنر می توان لخت و برهنه بر روی صحنه رفت و پوشیده تر و باکره تر بازگشت.


ولی تا آنجایی که دیده ایم و خونده ایم و در تندیسها و آثارتاریخی بدست آمده٬ شیرزنان٬ سرکردگان و پادشاهان نامدار بانوی ایرانی پیش از اسلام و در درازنای تاریخ همواره پوششی دلپذیر داشته و زنان اقوام غیرآریایی از جمله نژاد سامی بالعکس بوده اند٬ جال ایشان اگر می خواهندتابو شکنی نمایند و با نشان دادن تن برهنه خویشتن و شاید به نظر ایده ی جوانشان٬ ره صدساله را می خواهند یکشبه سپری نمایند٬ انتخاب ایشان است و آزادند و زن در هرجای دنیا می تواند آزادی بر جسم خود را هم داشته باشد؛ این نگارنده اشکالی در آن نمی بیند! 



شاهد:
ددبی- ناصرشریفی
گلشيفته فراهانى، اين "الف بچه" ى زاده ى انقلاب با تصاوير جديدش، مرزهاى فرهنگى جامعه ى قبلى اش و شايد امر و نهى هاى درونى ذهنش را درهم شكست و وارد مرحله ى جديدى از زندگى اش شد.

وى زمانى كه شوخ و شنگ با همكلاسى هايش بى ريا و بى توجه به جو حاكم مى گفت و مى خنديد و مثل ميليونها دختر ايرانى ديگر در مهمانى ها و محافل خانوادگى و يا دوستانه تنها با برداشتن روسرى و درآوردن مانتو "تابوشكنى" مى كرد،
شايد به دليل موقعيت پدر و خانواده و آشنايانش توقع اين را داشت كه سر از پرده ى سينما درآورد، اما مانند بسيارى از اهالى اين فن هرگز گمان نمى كرد كه كارش به گزمه و عسس هاى تهران بكشد، سپس مجبور به مهاجرت يا تبعيد توافقى شود و باز هم از دور با همانها شاخ به شاخ گردد.

به هر حال او اينك تا آنجا پيش رفته است كه با ظهور نيمه عريان جلوى دوربين، خواسته يا ناخواسته، بخشى از محدوديت ها و ممنوعيت هاى ايرانيان اين دوران را زير پا نهد و نه تنها "دلسوزان آبروى انقلاب" را بچزاند، بلكه حتى بخش بزرگى از معترضان به سانسور و مخالفان جريان حاكم را از خود خشمگين يا لا اقل رنجيده سازد.

بازى هنر و سياست بازى بس خطرناكى است. وقتى در يك سوى بازى، "كمال الملك" قرار مى گيرد و در سوى ديگر "ناصر الدين شاه" يا "رضا شاه"، نمى توان به پايان خوش "برد- برد" اميدوار بود. اما مى توان انتظار "باخت- باخت" را داشت.

گلشيفته فراهانى البته تا كنون نه در سطح "كمال الملك" ظاهر شده و نه كارنامه اى همطراز "على حاتمى" خالق آن فيلم ماندگار دارد، و نه حتى سابقه ى "جمشيد مشايخى" در بازى را دارا است. اما تقريبا به يقين مى توان گفت كه اكنون هم شهرتى بيش از آنها يافته است و هم دانسته يا ندانسته "داغ و درفش" و "دور باش كور باش" را به سخره گرفته است.

او اين شهرت را نه تنها با هنرمندى خود بلكه به بركت حملات مخالفانش يافته است. گلشيفته شايد بدون ميل و تصميم قبلى، سر از سنگرى درآورده كه نخستين كلنگ آن را در برهه ى اخير "عليا المهدى" دختر مصرى معروف زد و بحث داغى را در محافل اسلامى و غير اسلامى به راه انداخت.

اما به نظر مى رسد اكنون كه خانه ى سينما در ايران زير ضرب و اجبار به تعطيل شدن رفته است، اين كار "دختر ايرانى مخالف سانسور حاكم" و "چهره ى شناخته شده ى سينماى ايران"، عرصه را بر سينماگران ميهنش تنگتر مى كند و بر شدت بارش اتهامات و فحش و ناسزاها بر آنان مى افزايد.

آيا فحش دهندگان و گزمه هاى خمشگين، طًرفى از اين ماجرا مى بندند؟ قطعا خير. زيرا در بهترين حالت، حملات آنها تنها "تف سر بالا" خواهد بود. زيرا هيچ كس فراموش نمى كند كه اين دختر جوان پنج شش سال از عمر انقلاب كوچكتر است. او يكى از دستاوردهاى نظام تربيتى مستقر در جمهورى اسلامى است. اگر هم اين را نپذيريم، اين ديگر مسلم است كه برخورد خشن با گلشيفته، او را از ميهن راند و تاراند و در ادامه، ارزشهاى دنياى غرب را به او قبولاند.


شايد اگر او بعد از بازى در فيلم "مجموعه ى دروغ ها" در كنار "لئوناردو دى كاپريو" و بازگشت به ايران به خاطر "روسرى برداشتن در فيلم" روزها و بارها بازجويى نمى شد و مورد حملات تبليغاتى خصمانه قرار نمى گرفت، مى توانست در كنار خانواده اش بماند و بازيگر موفق و موفق ترى در سينماى كشورش باشد.

اما براستى، مگر مى شد اميدوار بود كه به قيمت نرفتن به خارج، موفقيت در داخل را به دست آورد؟ اگر چنين است سرنوشت سينماگران و كنشگران رسانه اى، اجتماعى، سياسى، فرهنگى و اقتصادى را در سالهاى اخير، بويژه بعد از آخرين انتخابات رياست جمهورى در ايران را چه بگوييم؟

اگر آيين "ظاهرسازى" به آن سفتى و سختى در ايران حاكم نمى بود و اگر گذشته از آزاديهاى سياسى، آزاديهاى اجتماعى نيز مورد حمله قرارنمى گرفت، شايد كار سينما و سينماگران ايرانى با حكومتشان به اينجا نمى كشيد.

گلشيفته فراهانى مى تواند همچون "عليا المهدى بگويد كه "بدنم مال من است و من اختيارش را دارم". او مى تواند به نظام ارزشى در غرب يا محيطى كه اكنون در آن حضور دارد و زندگى مى كند اشاره كند و بگويد: "اينجا نيمه لخت شدن كه سهل است، بالاتر از اينها هم جزء آزاديهاى فردى است". وى همچنين قادر است بگويد: من از فردگرايى در غرب و عدم تبعيت "افراد" از جمع و اجتماع خوشم آمده و اين گونه رفتار كرده ام. او حتى مى تواند توضيح دهد كه اهداف بالاتر و مهم ترى از آن تصويربرداى دنبال مى شده است.

ليكن به يقين و با توجه به آنچه كه در سالهاى نخست مهاجرتش در مورد "درخشش نداشتن ستاره اى در ميان انبوه ستارگان" گفته بود، او اكنون مانع بزرگى را از سر راه "زندگى فردى اش" برداشته و مرحله ى جديد زندگى اش را آغازكرده است.

در همين يك مورد، يعنى موضوع گلشيفته مى شود به وضوح ديد كه "اربابان سياستى خاص در نقطه اى از جهان"، در كنار "سنت و آيين خود" از يك سو، و مفاهيم "هنر"، "جوانى"، "انديشه"، "جهان گرايى"، "آزادى"، "فرهنگ غرب"، "رسانه هاى جمعى" و ساير اموراز سوى ديگر به مصاف ايستاده اند. در چنين شرايطى نمى توان به پايان خوش "برد- برد" اميدوار بود.

شايد اگر گلشيفته قواعد بازى و معيارهاى سينماى غرب را نمى پذيرفت بايد به كشورش برمى گشت و با خانه ى سينمايى بسته و سينماگرانى حكم سنگين گرفته روبرو مى شد. اما نه او طبعا مى خواست از حرفه و استعداد خود جدا شود و نه اوضاع زمانه در ايران مى توانست بر وفق مرادش بچرخد. اينجاست كه مى توان براى وى و طرف مقابلش انتظار "باخت- باخت" را داشت. 
برداشتی از الایرانی عربیۀ فارسی  
 ۰ ۳ دیماه ۲۵۷۰ایرانی
بهکام بختیاری 



https://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=EGxGiU2-rPA#!
گلشیفته فراهانی روی جلد مجلۀ مادام، از نشریات مطرح فرانسوی فیگارو


http://farsipix.com/206/%D8%B9%DA%A9%D8%B3-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DA%AF%D9%84%D8%B4%DB%8C%D9%81%D8%AA%D9%87-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A8%DB%8C%D9%88-%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81%DB%8C-1/

4 comments:

  1. ببخشید این عکس جدید گلشییفته ست یا فتوشاپیه؟

    ReplyDelete
  2. درود گرامی؛ دقیقاْ نمیدونم که فتوشاپه؛ ولی برداشتی از فیس بوک داشته ام. باسپاس از دقّت عملتون و توجّه به تارنمایم. بدرود- پاینده ایران

    ReplyDelete
  3. درود گرامی؛ دقیقاْ نمیدونم که فتوشاپه؛ ولی برداشتی از فیس بوک داشته ام. باسپاس از دقّت عملتون و توجّه به تارنمایم. بدرود- پاینده ایران

    ReplyDelete
  4. ام. پهلوی گرامی٬ امروزیکشنبه ۲۲ ژانویه ۲۰۱۲ فیس بوک از من درخواست مینماید که اگر مایل به ادامه ی کار در سایتمان هستید؛ این نگاره را از دیوار فیس بوکتون حذف نمایی. این نوع سانسور را دیگر ندیده بودم؛ مگر اینکه شکایتی شده باشد.

    ReplyDelete