جستجو

Apr 25, 2011

نادیده گرفتن تلاشهاوجانفشانیهای آزادیخواهان ایران پیش ازجنبش سبز

به نظرم میرسد، بدورازداوری درستیست که جنبشهایی توأم با جانفشانیهای گوناگون پیش ازگزینش ریاست جمهوری ساختگی درسال 1388 ،ازجمله سرکوب نوژه، جبهه هاواحزاب، مردم کردستان، ترکمن صحرا، آذربایجان، خوزستان، بلوچستان و... رانادیده گرفته تمام تلاشها ی پیگیردرخلال دهه های اخیرراباخط کشی سبزسمبلیک تفکیک وجدانموده باعث کاهش وریزش روزافزون پیوستگی وانسجام ایرانیان ازیک جنبش ملیّ فراگیرعلیه استبدادنهادینه شدۀ صدهاسالۀ اخیر گردیم! 
همانگونه که همگان شاهدیم، دیدیم که چگونه دوسال قبل، شال سبزی را آقای خاتمی بر گردن آقای موسوی گذاردند. بعدازتقلب انتخابات دورۀ دهم ریاست جمهوری هم جنبش دولتی جدیدی بنام "سبز" شکل گرفته وبصورتهای گوناگون وسناریوهای متفاوتی درداخل وخارج ازایران اعلام موجودیت کرده ومینمایند. 
بدین طریق براثرمبارزات این جنبش هم صدها مبارز،جانباخته، زندانی وآواره گردیدند. آوازۀ این مبارزات بوسیلۀ سیستمهای روبه گسترش اینترنت ورسانه های گوناگون دیگرواعتراضات جهانی ایرانیان علیه نظام اشغالگراسلامی باعنوان جنبش سبز دراذهان ملل ودول جهان جایگزین گردید؛ ولیکن گسترش مورد"سبز" دلیلی برآن نیست که جنبشهای مداوم ملیّ مردم ایران رابخاطرخوش آمدجهانیان باعنوان رنگ سبزقلمدادنموده وبدینگونه با آلوده وملوّث شدن انواع رنگ سبز، سرنوشت ودستیابی به حقوق شهروندی مردم ایران رابرای برپائی یک دولت سکولاروآزاد، به تأخیرانداخت وباطرائف الحیل برای منافع شخصی افرادی میهن فروش، ابتدائیترین خواسته های برحقّ ایرانیان رانادیده انگاشت! 
خواهشمندم برای اینکه موارد فوق بیشتربرخوانندگان گرامی مفهوم گردیده واین مطالب برکسی پوشیده نماند، به لینک فیلم زیرتوجّه ویژه ای مبذول دارید.

   
با آزوی اینکه هرایرانی دراین مقطع ودراین برهۀ بحرانی یک سکولاربیرنگ انحلال طلب آلترناتیوسازدموکرات بدورازهرگونه تبعیض وترورشخصّیتی برای پایندگی ایران وبرافرازی پرچم شیروخورشیدنشان ملیّ ایران گردد. خواهشمندم درصورت روشن نبودن مفاهیم بکاربرده شده درعبارت پیشین، پرسشهاوانتقادات وارزیابیهایتان راباواژه هایی ارزشمندوفاخرادب پارسی درذیل مرقوم بفرمائید. 
باسپاس-ماهستیم           

Apr 13, 2011

حال وروزماایرانیان

روستایی فقیری که از تنگدستی و سختی معیشت جانش به لب رسیده بود، نزد شیخ ده رفت و گفت: آملا، فشار زندگی آنقدر مرا در تنگنا قرار داده که به فکر خودکشی افتاده ام. از روی زن و بچه هایم خجالت می کشم، زیرا حتی قادر به تامین نان خالی برای آنان نیستم. با زن، شش فرزند قد و نیم قد، مادر و خواهرم در یک اتاق کوچک مخروبه زندگی می کنیم، که با هر نم باران آب به داخل آن چکه می کند. این اتاق آنقدر کوچک است که شب وقتی چسبیده به هم در آن می خوابیم، پای یکی دو نفرمان از درگاه بیرون می ماند. دیگر ادامه این وضع برایم قابل تحمل نیست… پیش تو، که مقرب درگاه خدا هستی، آمده ام تا نزد او شفاعت کنی که گشایشی در وضع من و خانواده ام حاصل شود.
آخوند پرسید:
از مال دنیا چه داری؟
روستایی گفت: همه دار و ندارم یک گاو، یک خر، دو بز، سه گوسفند، چهار مرغ و یک خروس است.
آخوند گفت: من به یک شرط به تو کمک می کنم و آن این است که قول بدهی هرچه گفتم انجام بدهی.

روستایی که چاره ای نداشت، ناگزیر شرط را پذیرفت و قول داد….

آخوند گفت:

امشب وقتی خواستید بخوابید باید گاو را هم به داخل اتاق ببری. روستایی برآشفت که: آملا، من به تو گفتم که اتاق آنقدر کوچک است که حتی من و خانواده ام نیز در آن جا نمی گیریم. تو چگونه می خواهی که گاو را هم به اتاق ببرم؟!

آخوند گفت: فراموش نکن که قول داده ای هر چه گفتم انجام دهی وگرنه نباید از من انتظار کمک داشته باشی.

صبح روز بعد، روستایی پریشان و نزار نزد آخوند رفت و گفت: دیشب هیچ یک از ما نتوانستیم بخوابیم. سر و صدا و لگداندازی گاو خواب را به چشم همه ما حرام کرد.

آخوند یکبار دیگر قول روستایی را به او یادآوری کرد و گفت:

امشب علاوه بر گاو، باید خر را نیز به داخل اتاق ببری.

چند روز به این ترتیب گذشت و هر بار که روستایی برای شکایت از وضع خود نزد آخوند می رفت، او دستور می داد که یکی دیگر از حیوانات را نیز به داخل اتاق ببرد تا این که همه حیوانات هم خانه روستایی و خانواده اش شدند! روز آخر روستایی با چشمانی گود افتاده، سراپای زخمی و لباس پاره نزد آخوند رفت و گفت که واقعا ادامه این وضع برایش امکان پذیر نیست!

آخوند دستی به ریش خود کشید و گفت: دوره سختی ها به پایان رسیده و به زودی گشایشی که می خواستی حاصل خواهد شد. پس از آن به روستایی گفت که شب گاو را از اتاق بیرون بگذارد!

ماجرا در جهت معکوس تکرار شد و هر روز که روستایی نزد آخوند می رفت، این یک به او می گفت که یکی دیگر از حیوانات را از اتاق خارج کند تا این که آخرین حیوان، خروس نیز بیرون گذاشته شد.

روز بعد وقتی روستایی نزد آخوند رفت، آخوند از وضع او سئوال کرد و روستایی گفت: خدا عمرت را دراز کند آملا، پس از مدتها، دیشب خواب راحتی کردیم. به راستی نمی دانم به چه زبانی از تو تشکر کنم. آه که چه راحت شدیم
و این است حال و روز ما!
محدت عیدزاده