با درود و مهر

اصطلاح " جهان وطنی" که خیلی جاها میشنویم ، متاسفانه دچار سوء برداشت بسیاری از کسانیست که در جبههء مقابل کمونیستها  این واژه  را بمعنای ضد ملی و ضد میهنی تعبیر میکنند و همین امر گاه موجب میشود که  به اختلافات میان احزاب دامن زده شود.
 اصلا" قابل درک نیست که چرا بعضیها فکر میکنند این جهان وطنی بودن امری بد است!؟
البته همانگونه که بارها نوشته و گفته ام، من نظامهای سیاسی و احزاب را بدرستی نمیشناسم و با  حکومتها و نظامهای کمونیستی آشنایی ندارم و نمیدانم در کدام کشورها " کمونیسم" استقرار واقعی یافته است.
از خود کمونیستها ( در پالتاک ) هم پرسیده ام و آنها میگویند که هنوز در هیچ کشوری کمونیزم بمعنای واقعی پیاده نشده است. خب... با این حساب هیچ تجربه ای از " نظام کمونیستی " در دست نیست و شوروی یا کرهء شمالی یا دیگر کشورها هیچکدام کمونیزم واقعی را اجرا و درک نکرده اند و بهمین دلیل مردمانش دچار فقر و بدبختی بوده یا هستند.
اما زیربنای عقایدی همچون کمونیسم  و سوسیالیسم و مارکسیسم، بنظر من بهیچوجه ضد میهنی نیست، چطور میتواند ضدمیهنی باشد در زمانیکه به زندگی تک تک انسانها اینقدر بها و احترام قائلند و بیش از بقیهء نظامها انسان را ارج میگذارند.
 یکی از مهمترین طیفهایی که برای آزادی و رهایی و برابری زن و مرد مبارزه و تلاش میکنند همین کمونیستها هستند
یکی از بزرگترین پایگاههای حقوق بشری که بدور از دیدگاه سیاسی و نژادی و مذهبی به معضلات جوامع رسیدگی میکنند همین کمونیستها هستند
بقیه یا اغلب طیفها بسیار جناحی عمل میکنند و فقط به افراد گروه خود میپردازند و به کسانیکه که در مسیر آنها  و معتقد به  عقاید آنها نباشد اهمیت قائل نمیشوند و یا کمتر اهمیت میدهند چراکه خواهان انقیاد و فرمانبری شهروندان و معتقد به نظام رییس و مرئوسی هستند که در فراز اجرایی ، ایجادکنندهء ظالم و مظلوم است.
اگر به ریشهء همین عبارت " جهان وطنی " توجه کنیم و اساس آنرا مورد مطالعه و بررسی قرار دهیم بسادگی متوجه میشویم که شکل پیاده شدهء " جهان وطن" در اصل هدف و آرمان تمام نظامهای انسانی است.
در هر نظام سیاسی و مذهبی و حتی در تمام مکاتب فلسفی و عرفانی و حتی ادبی و هنری یک آرمان وجود دارد و آن " خوشبختی و عشق" است
خوشبختی و عشق و مهر در جنبهء عملی و مادی آن یعنی مساوات و برابری
مگر همین نظام پادشاهی ، خواهان سعادت برای ملتش نیست؟
خب. این سعادت چگونه بدست می آید؟
مسلم است که با قوانین برابری خواهانه و عدل و انصاف و شرافت
اینکه رضا شاه یا محمدرضا شاه قوانین ضد انسانی ارباب و رعیتی را از بین بردند و حذف نمودند
یا شاه فقید به زنان حق رای داد
یا شاه نروژ که خودش کارمند است و مثل همهء مردم کار میکند
یا پادشاه دانمارک یا حتی همان ملکه خانم انگلستان بهمانگونه
هیچیک از اینها حق ندارند از بودجهء ملت استفاده های  نامشروع کنند و اگر چنین کنند مورد استیضاح دولت قرار خواهندگرفت.
اینها یعنی چه؟
آیا این قوانین در ریشه و در بطن خود، چیزی بجز برابری خواهی است؟
یا حتی در مکاتب و مذاهب آنگونه که شعارش داده میشود بودا. مسیح و حتی فلاسفه و عرفا همگی خواهان ارزش و برابری انسانها  بوده و هستند. حتی در اسلام اگر آیه ای با این مضمون که: همهء انسانها نزد خداوند برابر هستند و فقط باتقواترینشان عزیزترند، وجود دارد گواه بر اینست که انسانها برابر و آزاد و همسان هستند:
ان اکرمکم عندالله اتقیکم
نگفته پولدارترینشان
نگفته قویترینشان
نگفته فقط مردهایشان
و نگفته مذهبیها
تقوا هم که به عقیده و مذهب ربطی ندارد. تقوا یعنی پرهیز از بدی و رفتار ضد انسانی
با این حساب میبینیم که همهء نظامها و مکاتب و مذاهب خواهان این هستند که خوشبختی بین همه تقسیم شود
خوشبختی متعلق و مال همه باشد و نه فقط مختص عده ای محدود و اقلیت جامعه
و از همینروی قوانین باید طوری تنظیم و اجرا شود که ارباب و رعیت هردو خوشبخت باشند و زمانیکه هردو خوشبخت باشند دیگر نه ارباب وجود دارد نه رعیت
نه کارفرما  وجود دارد نه کارگر
نه شاه وجود دارد نه گدا
نه قوی وجود دارد و نه ضعیف
نه ظالم وجود دارد و نه مظلوم
همه در پیشگاه قانون مساوی و از نظر حقوق برابر و دارای ارزش و احترامند
جان انسان و زندگی انسان ارزش خواهدیافت
من در تهران با یک زن در دهکوره های لرستان و خوزستان از امکانات مساوی برخوردار خواهیم بود
در مورد تحصیل. ازدواج. مسافرت. روابط. همه چی
چرا من ِ نوعی باید امکانات اینترنت داشته باشم اما او آب سالم و تمیز برای نوشیدن هم نداشته باشد؟؟؟
چرا من ِ نوعی قدرت مقابله با اجبار خانواده برای ازداج را داشته باشم اما او زیر فشار خانواده در چهارده سالگی به همسری کسی که اصلا نه دوستش دارد و نه حتی میشناسدش درآید؟
یا در مواردی دیگر مثلا چرا پسر همسایهء ما مجاز و آزاد باشد که به هر شهر و کشوری دلش خواست برود اما من ِ نوعی نه!؟
خانمهای متاهل چرا باید تحت سیطرهء همسر باشند و محکوم به تمکین از مردی که حتی ممکنست معتاد یا فاسد یا عیاش و الکلی باشد؟
چرا حق مسافرت ندارند یا چرا وقتی خانمها به مسافرت میروند هتلها به زنها اتاق نمیدهند ؟
و باید برود چهار ساعت در ادارهء اماکن بازجویی پس دهد و توضیح دهد که چرا و از کجا و چطور به سفر آمده؟
خب... شاید دلش گرفته و میخواهد تنهایی سفر کند
مگر زنها دلشان نمیگیرد و مگر مایل نیستند تنها سفر کنند؟
همیشه که نباید یک مرد یا دو سه تا بچه همراهشان باشد!؟
حالا اینها مسائل بسیار پیش پا افتاده است
اگر از نظر فرهنگی و اقتصادی و همه جانبه نگاه کنیم اوضاع خیلی بغرنج است
از نظر هنری خیلی بدتر، مثلا اشتغال به کارهای هنری در جهان متمدن با جهان سوم اصلا قابل قیاس نیست
در جهان پیشرفته یک هنرپیشهء زن ارزش هنری دارد اما در جهان سوم یک هنرپیشه یا زن هنرمند را مایهء ننگ و عار میدانند
فکر نکنید این حرفها که میگویم خواب و خیالست
نه. هنوز که هنوزست در سال 2011 این فرهنگ در ایران و افغانستان و عربستان و خیلی جاها حاکمست
من خودم یک زمانی در تلویزیون کانال یک صدا و سیما دو تا تئاتر بازی کردم ، وقتی برنامه از تلویزیون پخش شد پدرم مرا از خانه بیرون کرد
همین چند روز پیش یکی از دوستان درددل میکرد. یک آقا است از یکی از شهرستانها
او از همسرش بنا بخواستهء همسر جدا شده
دلیل جدایی این بوده که این آقا اهل موسیقی بوده و نوازندهء غیر حرفه ای، اما خانمش که از طایفهء بخصوصی است با هنر و نوازندگی شوهرش مشکل داشته
مردان طایفهء همسرش او را " مرد " نمیدانسته اند و مورد تمسخر قرارش میداده اند
بهرحال از هم جدا شده اند علیرغم بچه ای که دارند
حالا او که مرد بوده اگر همان خانم علاقمند به موسیقی بود و نوازندهء تار یا سنتور یا ویلون یا هرچه، مطمئنا"  مردان قبیله و طایفه اش قیمه قیمه اش میکردند
و بچه را که نمیتوانم درک کنم چرا این وسط باید قربانی تعصب احمقانهء طایفهء همسر شود
 این بچهء بیگناه،  قربانی چه کسی است؟
قربانی نابرابری و فرهنگ غلط در جامعه
دیشب مطلبی خواندم در مورد زلزله در ژاپن
مطلب در مورد این بود که چرا مردم ژاپن بعد از زلزله به مغازه ها و فروشگاهها حمله نکردند و فروشگاهها را غارت ننمودند؟ درحالیکه اگر در ایران بود بعضی از افراد که کم هم نیستند تمام بانکها و مغازه ها و جواهرفروشیها را غارت میکردند
و این حقیقت است
حالا این فرهنگ غلط ما از کجا ناشی شده؟
از گرسنگی؟
از فقر؟
از بی اخلاقی؟
از بیسوادی؟
از بیشرافتی؟
از کجا؟
هیچکدام
فقط از اینجا ناشی میشود که " انسان" و " زندگی انسان" ارزش ندارد
کمااینکه یک بیمارستان هم که پر از دکترهای خارج رفته و مدرک دار و کلی اهن و تلپ هستند از پذیرش مریض اورژانسی که پول ندارد اجتناب میکنند
نه فقط در ایران بلکه در خیلی از کشورهای دیگر همینطورست
اما در قاموش تمام منشورهای نظامهای مختلف سیاسی و اقتصادی و در بطن تمام ادیان و مذاهب دائم سخن از انسان و انسانیت است
این انسان و انسانیت کجا رفته که همه حرفش را میزنند اما در عمل هیچ خبری از آن نیست
بنظر من زمانی آن انسانیت و ارج به انسان و زندگی به اجرا درخواهدآمد که دنیا را، همه جای جهان را " وطن" خود بدانیم
همه را دوست بداریم و به چشم همسان و برابر به همه نگاه کنیم
فارغ از اینکه ایرانی است یا افریقایی یا سرخپوست یا زردپوست یا سفیدپوست
فارغ از اینکه مسلمان است یا مسیحی یا یهودی یا گاوپرست یا بی دین و بی خدا
فارغ از اینکه دکترا دارد یا اصلا سواد ندارد
چه برسد به جنسیت که زن است یا مرد!؟
وقتی یک پرنده بالش شکسته و روی بالکن منزل شما افتاده آیا شما دلتان برای آن پرنده میسوزد یا نه؟
آیا سعی نخواهید کرد بال شکستهء او را پانسمان کنید؟
آیا وقتی یک بچه گربه در زمستان سرد میو میو میکند از سرما و گرسنگی به پشت در خانهء شما  پناه آورده آیا او را با لگد شوت میکنید به خیابان وسط برفها؟
آیا وقتی یک سگ خسته و گرمازده در آفتاب داغ و سوزان به سایهء زیر درخت باغچهء خانهء شما پناه آورده او را با چوب و چماق بیرون میکنید؟
نه. مسلما نه
حال آن هاپو یا آن پیشی یا آن کبوتر از هر نژادی باشد مهم نیست
مهم زندگی و جان اوست که متاسفانه در نظامهای فعلی حاکم بر جهان این اصل رعایت نمیشود و بهمین دلیل انسانها را به جهان اول و دوم و سوم تقسیم کرده اند و بعد به دو قشر شاه و گدا، یا فقیر و غنی ، و کارفرما و کارگر و سرمایه دار و انسانهایی که ابزار چرخش اقتصادی جامعه هستند اما بی بهره از همان تولیداتی که خود فراهم آورده اند
درحالیکه اگر همهء مردم جهان را هموطن و دنیا را میهن خود بدانیم، و همه همینگونه بیندیشند و عمل کنند و قوانین بر همین اساس و پایه  نوشته و اجرا شود دنیا گلستان میشود و خوشبختی بین همه و برای همه عادلانه تقسیم خواهدشد
و همه آزاد و برابر زندگی خواهندکرد و یکدیگر را دوست خواهند داشت و عشق در جهان جاری خواهدبود
دیگر نه کسی فاحشه خواهدشد نه معتاد نه دزد نه قاتل
دیگر زن ابزار بهره کشی جهان سرمایه داری نخواهدبود و تمام کازینوها و کاباره ها و دانسینگها و کلاپها فقط برای تقسیم شادی و شنیدن و دیدن هنر و موسیقی دایر خواهندگشت و نه برای بهره کشی جنسی که پولش به جیب مستر فلانی و مستر بهمانی  برود!؟ و روز بروز شکم گنده تر شوند و طمع به دختران کم سن و سال و مافیای فریب دختران راه اندازی کردن و تمام این مسائل پایان خواهدگرفت.
پس چرا با دید منفی به " جهان وطنی" نگاه میکنیم !؟
مگر کورش بزرگ ، جهان وطنی نبود؟ مگر او خوشبختی را برای تمام نژادها و برای تمام انسانها نمیخواست؟
خب پس چرا دیدگاه او را بگونه ای دیگر تعبیر میکنیم؟
در ضمن با یک نگاه به سایتهای کمونیستها میتوان متوجه شد که آنها نیز برای جشنها و مراسم ملی فوق العاده ارزش قائل هستند و  در همین ایام  اخیر همگی نوروز و جشن ملی ایرانی را تبریک و شادباش گفته اند
پس هیچ تضادی بین جهان وطنی بودن و میهن را دوست داشتن وجود ندارد
امیدوارم این نگاه غلط را از خود دور کنیم و به واژهء جهان وطنی با دید منفی نگاه نکنیم
به انسانها عشق بورزیم و قوانین انسانی را پایه ریزی کنیم طوری که همه در آن آزاد و برابر باشند
به امید آنکه تمام دنیا را وطن عزیز خود و تک تک انسانها را چه سیاه و چه زرد و چه سرخ و چه سفید همه را هموطن خود دانسته و دوستشان  بداریم.
با مهر و احترام
ستاره.تهران