جستجو

May 7, 2012

گفتگوی شهرام همایون با حشمت الله رِئیسی از اردوگاه چپ ایران

در حال حاضرآرزومندیم که بااجرای اینگونه برنامه ها که در عنوان اشاره شده به صورت شفاف با ابزاری سازنده وپروژه ها و سناریوهایی مکتوب٬ ابتدا هرچه زودتر  بتوانیم ایمان و اعتماد مردم به خودشان وسپس اعتمادشان را دوباره به مجریانی جدید وبرنامه گزاران سیاسی داخل وخارج از کشور  جذب نماییم وتحوّلی سریع را درآنان بوجودآوریم که کاری بس پیچیده است و باید آب رفته را بطریقی حساب شده و توسطّ مشورت با کارشناسان جامعه شناس مجرّب ومتخصّص به جوی بازگرداند؛ بینندگان را افزایش دهیم وآنها را امیدوار به دگرگونی جامعه نماییم. اگرواقعاٌ دلسوز ایران وایرانی هستیم وادّعای عشق به میهن داریم! پس به هر شکل مثبتی هزینه کنیم. 
ابتدا توجّه شمارا به فیلمی جلب مینایم که نمونه ای است ازبرنامه های سازنده برای همگان: 


لذا با در نظرگرفتن پتانسیل کنونی جامعه ی مدنی ایران ورشداجتماعی-سیاسی آن وبا وجود نظامی فاسد و اشغالگر٬مردم داخل و خارج راباتوجّه به شرایط موجود سیاسی٬ ترغیب به دست یابی به مطالبات برحقِّ ابتدائیترین حقوق شهروندی نماییم. 

راهکارتشریک مساعی در ایجاد تشکّل و سازماندهی محلّی علیه رژیم کنونی وهمبستگی ملّی برای سرنگونی آن واحساس مسوولیّت جمعی در حفظ آرامش کشورباحدّاقل هزینه و دست یابی به صندوق رآی برای انتخاباتی آزاد را در مورد قانون اساسی وگزینش دولتمردان لایق و شایسته را به مردم همچنان یادآور شویم. حفظ٬نگهبانی٬ حراست وحمایت از صندوق رآی را هم از سازمانهای بین المللی وسازمان ملل متّحد درخواست نماییم.  

برای ساخت یک پروژه و سناریویی کامل ازمجموعه نظریه پردازان متخصّص و ایراندوست در سراسر دنیا هم مدد بجوییم تا شاید بتوانیم بدون کمک٬همیاری و دخالت بیگانگان در اسرع وقت میهنمان را از ورطه ی تجزیه و نابودی نجات دهیم؛ البتّه میهنمان در طول تاریخ، از این فراز و نشیبها زیاد داشته و در خلال این فرازونشیبها فقط بیش از نیمی از ان آب رفته است! والّا منتظر انقلابی سیاه در داخل میهنمان بمانیم وسپس در انتظار تکّه تکّه شدن آن بنشینیم. دست آخرناسزای نسلهای آینده ی خود را هم تحمّل کرده به جان خریدار باشیم.
درپایان نظریاتم نمونه ای از دیدگاههای آقای حشمت الله رِِئیسی که در این فیلم بعنوان مصاحبه شونده شرکت کرده بودند را از نظر خوانندگان گرامی می گذرانم... 
  قاتلان و مقتولان « حشمت رئیسی »
باسلام و دورد بر عزیزان:
 در ادامه بحثی که من انجام داده ام این بحث را ، این سوال راکه یک سوال کلیدی هست دوستان، یک تناقض بزرگ است در رفتار ما در کردار ما در اندیشه ما و آن اینست که از یک طرف انقلاب بهمن را انقلابی با شکوه می دانیم و نام انقلاب بر آن می گذاریم ،ولی از طرفی دیگر تمام روند 33 ساله ای که در کشور ما طی شده روند انحطاط است.
   روند مسدود شدن و منقبض شدن است نه توسعه سیاسی! ما تجربه کردیم نه توسعه اقتصادی را ونه توسعه فرهنگی را! کار به بجایی رسیده که در کودکستان ها هم موزیک و رقص ممنوع شده است.
       کدام ملت بربر، کدام قوم وحشی کودکان خودش را از شادی کردن منع می کند؟ کدام نظام در جهان کودک را ازشادی کردن ، شاد بودن منع می کند؟

نام این را شما چی می گذارید؛ انقلاب؟ دست آوردهای انقلاب؟ دست آوردهای فرهنگی انقلاب؟ دست آوردهای هنری انقلاب؟
اگر اینها دستاورد است اینها پیشرفت است، اینها فرهنگ سازی است، خوب معلوم است رژیم گذشته پس خیانت کرده.
اگر مسدود کردن کودکستان ها و منقبض کردن آن و شادی را از آنها دریغ کردن پیشرفت و توسعه فرهنگی است، قطعا رژیم گذشته ضد انقلابی بوده و گرنه این تجسم یک بربریت تمام عیار است. آن موقع نام گذاری این مطلب که انقلاب بهمن انقلاب بوده چه معنایی می تواند داشته باشد؟
چه معنایی می تواند داشته باشد؟
اگر این وضعیتی که در دانشگاه ها حاکم است که همین امروز در سایت ها دیدیم ببینید؛ چند درصد کارگران دارند دسته جمعی اخراج می شوند.
زمان شاه ما پدیده ای بنام بیکاری نداشتیم! نه تنها بیکار در کشور وجود نداشت بلکه صدها هزار خارجی در ایران کار می کردند از افغانی تا هندی از تایلندی تا کره جنوبی تا الا آخر یعنی کشوری کارگر پذیر بود نه کارگر فرست. بوده یا نه؟
    الان کشور ما در حال انحطاط است از لحاظ بسته شدن کارخانه ها و ورشکست شدن تولید، این اسمش انقلاب هست؟ این اسمش توسعه اقتصادی است ؟ یا انحطاط اقتصادی؟
توی کشوری که با این ابعاد غیر قابل تصور و تحمل، انسان کشی راه افتاده ، فرهیخته ترین فرزندان این کشور را بردن زیر شکنجه و اعدام کردن اسمش انقلاب هست؟
به اینها باید پاسخ بدهید؟
آیا خمینی با جنایت های گسترده ای که سازمان داد و انسان کشی گسترده ای که بوجود آورد دراین مملکت آیا او انقلابی است یا مرتجع است به این پرسش باید پاسخ بدهید!
بدون گذار از این مسائل، شما نمی توانید مسائل جامعه و امروز را حل و فصل کنید
آدم نمی تواند هم از انقلاب دفاع کند هم اینکه تمام پلیدیهای آن را مسئولیتش را به گردن دیگری بیندازه حتی به گردن خمینی هم نمی اندازید شما؟
بعنوان مثال بخاطر اینکه بار مسئولیت کشتار جنایت زندانیان سیاسی را از دوش خمینی بر دارید آمدید تئور دیوانه بودن خمینی را در آخر عمرش طرح کردید که گویا لاجوردی و یه عده معدودی خود تصمیمی به چنین اقدام فجیعی گرفتند. این دیگه به نظر من ابتذال تفکره یعنی انحطاط و ابتذال تفکره برای نجات یک مسئله که نامش را انقلاب گذاشتید نامش را اسطوره خمینی گذاشتید برای اینکه اسطوره خمینی که در ذهن شما شکل گرفته شکسته نشه مسئولیت کشتار دست جمعی زندانیان سیاسی را از روی دوش او بر می دارید.

به نظر من باید مسئولیت پذیرفت این تحلیلی که امروز ارائه دادم در رادیو سپهر که گفتم نیروهایی در اسرائیل و یا خود امریکا وجود دارند که در همکاری با جناح جنگ طلب جمهوری اسلامی بازی پلیدی را پیش گرفتند و منافع آنها در این هست که به اصطلاح خاورمیانه را بطرف یک تشنج بزرگ و یک جنگ دیگر بکشانند. این توضیحش دشوار نیست. همانطور که می دانید صدها میلیارد اسلحه درخاورمیانه فروخته شد به کویت عربستان، امارات، قطر، عراق، و کلیه کشورهای منطقه اینها به حد اشباع رسیده و به همین دلیل باید اینها تخلیه شوند یعنی منافع جنگ سالاران و سازندگان تسلیحات در این است که این منابع باید مصرف شود. یک جنگ تمام عیار لازم است. یک جنگ معدود و مقطعی باصطلاح مشکل را حل نمی کند. بهمین دلیل این نیروهای جنگ سالار از شکل گیری هر نوع اپوزیسیون دموکراتیک خودداری می کنند. ازشکل گیری هر نوع آلترناتیو دموکراتیک خودداری می کنند.از هر نوع آلترناتیو صلح سالار خودداری می کنند. چرا که منافعشون در جنگ است اتفاقا منافع بخشی از نیروهای تسلیحاتی اسرائیل هم. چون می دانید که اسرائیل هم یکی از بزرگترین فروشندگان تسلیحات هست. از طرف دیگر نیروهای نظامی جنگ سالار در اسرائیل موقعیت برتر نظامی و سیاسی خودشان را در گرو همیشه جنگ می بیننند.

و این پدیده قابل توجه است که چندی پیش در همین هفته گذشته در بی بی سی یک مطالبی را مطرح کردند که قابل تعمق است از شبکه تلویزیون بی بی سی پخش شده و روی یوتوب هم قرار گرفته و هزاران وهزار نفر این فیلم را دیده اند شما هم ببینید.

در این فیلم به چند نکته اساسی تاکید می کند نمایندگان سابق دولت اسرائیل در ایران در دوران شاه نمایندگان سازمان اطلاعاتی موساد در ایران زیر نظر شاه، و آقای علی نقی علی خانی که ظاهرا شخصیتی بوده که مشاور اقتصادی ساواک در زمان شاه بوده است و طرح کشاورزی دشت قزوین که با کمک کارشناسان اسرائیل راه افتاده از ابتکارات ایشان است حالا کاری به این کار ندارم که این کار خوب یا بد بوده ولی استمرار یک نوع تفکر را که به جمهوری اسلامی هم کشیده شده کاملا می شود رصد کرد. آقای علی خانی فاش کرده که در جمهوری اسلامی نه تنها سازمان اطلاعات و امنیت سپاه و وزارت اطلاعات از همان شیوه اساس سازمان ساواک گذشته تقلید کرده و ادامه داده بلکه در زمینه اقتصادی هم از همان الگوی ساواک گذشته بهره برداری کردند.

جالب اینجاست که طرح دخالت ساواک در امور اقتصادی هم از اسرائیلی ها گرفته شده در همین فیلم اشاره به خرید تسلیحات نظامی جمهوری اسلامی از اسرائیل در دوران جنگ عراق می شود . همانطور که میدانید در زمان شاه هم اینکار انجام شده اما مهمتراز خرید، تجهیزات نظامی اسرائیل برای فروش این تجهیزات بوده. اسرائیل توسط جمهوری اسلامی ایران انگیزه ای که دو هدف را دنبال می کردند یکی مقابله با رژیم بعثی عراق بوده و دوم مناسبات سیاسی نظامی با سپاه بوده است.
در مورد مناسبات نظامی آریاشارون وزیر دفاع وقت آن موقع که بعدها نخست وزیر شد از استراتژیک اسرائیل و غرب در این مورد اینجوری صحبت کرده. ما در میان افسران و فرماندهان نظامی ایران متحدینی پیدا خواهیم کرد که روزی حرف اول را در جمهوری اسلامی خواهیم زد این را سال 61 میگوید!

این مسئله فکر می کنم کلیدی ترین سخن آقای شارون باشد که سال 1361 که الان سال 1391 است. یعنی توی این سی سال اسرائیل بطور سیستماتیک در ایجاد رابطه با جمهوری اسلامی ایران و سران سپاه اقدام کرده است. امروز حداقل در فرماندهان سپاه جمهوری اسلامی این مسئله تحقّق پیدا کرده است. و شاید فردا متحدان غرب و حتی اسرائیل در میان آنها شناخته شوند. اینها که آلوده هستند به مناسبات اقتصادی و مالی اینها که باصطلاح رسما طرح کودتا را فراهم کردند در همین چارچوب است .

من یک احساس بدی هم دارم! نمی توانم با سند در اختیار شما قرار دهم ولی بطور شهودی حسی و عاطفی این را می فهمم. احساسم این است که یک پیوندی بین ساواک گذشته از طریق اسرائیل وبا سپاه پاسداران برقرار است. من اینجوری استنباط می کنم این پیوند را هم ( این خنده نداره بیشتر گریه کنی بهتر است ) چرا؟ در شرایط کنونی انتشار کتاب اقای ثابتی و مصاحبه تلویزیونی بنظر من یک اقدام غیر عادی هست کاملا غیر عادی!!!

این نه تنها باصطلاح به سلطنت طلب ها کمکی نکرد و نه تنها به آقای رضا پهلوی کمکی نکرد بلکه مسئله شکنجه و ساواک را کاملا مطرح کرد و جمهوری اسلامی و شخص خامنه ای و جنایت های سپاه پاسداران و سرکوب های او را تحت شعاع قرار داد و این مستمسکی شد به دست طرفداران جمهوری اسلامی در داخل و خارج که راه بیفتند وامضاء و طومار جمع کنند و خلاصه مسئله محاکمه آقای خامنه ای و یا ایده محاکمه آقای خامنه ای جنایت علیه بشریت را کاملا لوث کنند و شنیده ام این کتاب یکی دو روز گذشته منتشر شده. و جالب است شنیدم جنجال بسیاری هم بوجود آورده در هر صورت الان جنجالش بازتاب پیدا کرده و شنیدم که گفته شده در رابطه با نخستین زن چریک ها که باید اعدام میشد به تائید شاه رسیده و گویا شنیدم که شاه گفته همانطور که در زمینه های حقوقی دیگه زن و مرد برابرند در اعدام هم باید برابر باشند در هر صورت ساواک خواسته ، آقای ثابتی خواسته زن را هم اعدام کرده. تا آنجایی که من بیاد دارم سه زن را اعدام کردند که حالا اگر اسامی اش در ذهنم باشد! نخستین زنی که اعدام شد منیژه اشرف زاده بوده که سوم بهمن 54 اعدام شد. سوم بهمن! وی از مجاهدین خلق بوده. اعظم سادات روحی آهنگران 7 شهریور 55 اعدام شد از فدائیان بوده و همانطور زهرا اقای نبی قلهکی که اینهم از رفقای فدایی بوده. تا آنجا که در ذهنم هست این سه زن اعدام شدند اما ساواک یا شاه بخاطر اینکه طرح اعدام زنان را پیاده بکنند همانطور که می دانید تا سال 54 فکر می کنم ( فکرکنم مرضیه اسکویی در درگیری کشته شده) آنها که در درگیری خانه تیمی کشته شدند فرق می کند. احمد زاده که مرد بوده و زن نبوده ، بگذریم مسعود احمد زاده پاریس هست و طرفدار جنبش سبز است و طرفداری از کروبی و موسوی می کند قبلا جزو چریک های اقلیت تند رو بوده الان به اینطرف افتاده ، هر چپ روی راست روی هم دارد این را لنین گفته، بگذریم

بخاطر اینکه ساواک و اعدام زنان که در تمام طول تاریخ خاندان پهلوی اعدام زن ممنوع بوده سال 1354 بدلیل اینکه فعالیت زنان در جنبش مسلحانه بشدت رو به افزایش بود و در عملیات مستقیم هم کاملا شرکت فعال داشتند، این مسئله طرح شد که می بایست اعدام زن هم در دستور کار قرار بگیرد تا آن موقع نه صغر سن اعدام می شد در زمان شاه نه کبر سن و نه زنان. زنان حبس ابدشان تا آنجایی که من بیاد دارم 5 سال بود یعنی اعدام نداشتند و حبس ابد آنها فکر می کنم به اندازه 5 سال تخمین می زنم . زیر 18 سال 5 سال بود. ادامه اش اگر قتل می کرد 10 سال بود. یک داستانی که بوجود آمد این شکل قانونی به خودش بگیرد این بود که یک اتفاقی در تهران یا در ایران افتاد و این بود که خانمی بنام فکر می کنم خانم شریفی اگر به ذهنم اعتماد کنم! ایشان بچۀ هووی خودش را به طرز فجیعی کشت و به همین دلیل در مطبوعات انعکاس وسیعی پیدا کرد. همین را احتمالا ساواک مستمسک قرار داد. زمینه های ذهنی را فراهم کرد. لایحه و طرحی را از طرف دولت به مجلس بردند و در نتیجه در مجلس تصویب شد یعنی شکل قانونی بخودش گرفت.

و در نتیجه اولین اعدام ها اینگونه صورت گرفت و در تمام این مدت این سه بانوی گرامی که عرض کردم اعدام شدند؛ امّا خوب! این کار بسیار ناپسندی بوده. کار غلطی بوده. کار بشدت نادرستی بوده. حتی اگر چریک هم می بودند با دید امروزمان نمی بایست نه شکنجه بشوند و نه می بایست اعدام شوند، حتی اگر چریک هم بودند؛ ولی خوب یا دید آن روز راه حل مشکل چریکی را در خشونت مضاعف مطرح می کردند. همان موقع که سالهای 53 و 54 ابعاد فعالیت چریکی بخصوص از طرف فدائیان بشدت بالا رفته بود، ساواک هم طرح انتقام را طرح کرد که اتفاقا یکی از دوستانی که از زندان مطلبی نوشت، سال های بعد آقای جمشید طاهری پور است که این مطلب را به سازمان ارسال کرد در جهت رد نظریه مبارزه مسلحانه ، این نظریاتش الان موجود است که گفته بود تشدید فعالیت چریکی خشونت ساواک را بالا می برد و از این طریق آن نظریه پویان را رد کرد که مسئله تئوری بقا که پویان آن را تنظیم کرده بود که با خشونت علیه دستگاه می شود تئوری بقاء را بالا برد.

جمشید طاهری پور نتیجه می گیرد؛ برعکس کشتن رفقای ما در زندان بخصوص 9 نفر را بیژن جزنی و یارانش را ناشی از تشدید فعالیت سازمان فدائیان در خارج از زندان است. یعنی اینها به اندازه کافی گروگان دارند که شما هر چقدر فعالیت خودتان را تشدید بکنید و عناصر ساواکی و نظامی و یا امنیتی رژیم و یا سیاسی رژیم را بکشید آنها دستشان باز است روی رفقای ما در زندان. یعنی ساواک و جنبش چریکی وارد یک بازی خطرناک حذف همدیگر رفتند و این خشونت را تشدید کرد و در نتیجه مسئله اعدام زنان حتی در دستور کار قرار گرفت. با این توضیحات خوب! تا اینجاش قابل فهم است که مبارزه ای صورت گرفته وخشونت بسیار سنگینی فی مابین بوده واز طرف ساواک اعمال شده و الی اخر.....

اما من تعجبم اینجاست اینجا، که ما بر علیه این دیکتاتوری قیام کردیم که قرار بود شکنجه را محو کنیم در کشور، قرار بود اعدام را محو کنیم! قرار بود مسئله زندانی را در کشور حل کنیم و دیگر کسی را بخاطر عقیده و اندیشه و بخاطر کتاب و کتاب خواندن دستگیر نکنند! با این نیت و منظور فکر می کردیم که اگر شاه را سرنگون کنیم به اهداف خود می رسیم.
حالا سَُوال من اینست که آن شکنجه های گذشته را محکوم می کنیم و آن اعمال ساواک را محکوم می کنیم و آن اعدام ها را کاملا محکوم و مقابله می کنیم؛اما اگر ساواک تنها سه زن را اعدام کرد جمهوری اسلامی چند تا زن را اعدام کرد؟
اسمش انقلاب است ؟
آیا در جمهوری اسلامی بطور گسترده و غیر قابل تصور و حیوانی به زنان تجاوز کردندو به مردان تجاوز کردند در زندان یا نه ؟
اینجاست که شگفتی من از همین جا آغاز می شود که آن چیزی که به خودم مربوط است، من مبارزه کردم برای آزادی، نبودن زندانی سیاسی، موزه کردن زندانها و انسان ها را بخاطر عقیده و اندیشه و حزب سیاسی و مرام و مسلکشان نگیرند زندان کنند؛ اما در جمهوری اسلامی چه اتفاقی افتادوچه حوادثی رقم خورد و چه فجایعی ببار آمد!

نمونه هایش را که بخواهیم نگاه کنیم می رسیم به این داستان جنایات و خیانت های جمهوری اسلامی :
شهرزاد را آتش زدند و با شلاق به جان شعله ورش افتادند. آذر ماه سال 1360 خبر می دهند در زندان زنان عادل آباد فارس زندانیان قصد کودتا دارند، کودتایی که فلفل نمک نامش دادند.

   از زندانیان فدایی با جمع آوری فلفل و نمک با برخی از زندانیان قصد عملیات فرار را داشتند. این صحبتی بوده که رئیس بند مطرح کرده و الی آخر......... شهرزاد را زیر شکنجه بردند صد ضربه شلاق در حضور زندانیان به او زدند. زندانیان زن را جمع کردند. مجید تراب پور در برابر چشم زنان زندانی بی رحمانه 100 ضربه شلاق زد! یادم است که من از رحمانی پرسیدم طی کدام دستور به شهرزاد صد ضربه شلاق زدی که رحیمی دستور ضربه شلاق داده و گفته که کار انقلابی نیاز به دستور ندارد.

کار انقلابی نیاز به دستور ندارد معنی انقلاب این هست؟ معنی رهبر انقلاب اینه؟
یعنی گستاخی تمام عیار! یعنی به زنان تجاوز کردن به کودکان تجاوز کردن ، شهرزاد را به زندان سپاه به سلول مجرد در زیر زمین شماره 3 زندان منتقل کردند. آنجا جعفر جوانمردی حسن بی بی و حمید باشی بارها به او تجاوز کردند کسان دیگری هم به او تجاوز کردند؛ طوری که گفته شد آلت تناسلی و مقعد او دچارپاره گی های عمیق شده بود.

آقای فرخ نگهدار، آقای بهروز خلیق، آقای ایکس و ایگرگ اگر به خواهر خودتان چنین تجاوزی صورت می گرفت این یکی از اعضای شما بود.!!!
شرم و حیا خوب چیزی است باز هم می خواهی بروی دنبال خط امام و عصر طلایی امام!

شما بچه های مردم را آوردید هوادار این سازمان کردید بعد این ها را رها کردید که این حیوانات به آنها تجاوز کنند و شما بروید لاس بزنید با حکومت جمهوری اسلامی، لاس بزنید با خمینی ، !!!

شرمتون نمی شود...!! هزاران هزار دختر و پسر ایرانی را آوردید توی سازمان خودتان بعدا آخرسر اینها را تحویل زندان ها دادید که به اونها تجاوز کنند و بعد خودتان بروید نرد عشق ببازید با اینها ....
کی مسئول است کی مسئول این جنایت هاست کی پاسخگو باید باشد ؟
آیا پاسخگو هستید؟
شهرزاد را به زندان سپاه به سلول مجرد در زیر زمین بند شماره 3 این زندان منتقل کردند و در هر صورت سلولی که بوی خون و تعفن از آن می آمد و در مواقعی که پوشیده از خون می شد روزی در راهرو ، سید ضیاء میر عماد را دیدم که کوتاه قد و پاهای کوتاه تر از بالا تنه اش که عینک دودی می زد موجودی خبیت و خطرناک بود،رسید حاجی آقا کجا؟
گفتم می روم دفترم از من خواست با او برای دیدن شهرزاد بروم، قبول کردم.
 

شهرزاد که آش و لاش بود برای دادخواهی شروع به شکایت بردن به سید ضیاء عمادی که ظاهرا برای رسیدگی به وضع او آمده بود، کرد.  شهرزاد از بد رفتاری ها و تجاوزات گفت از توهین هایی که به او و خانواده اش کردند.
میر عماد اما اجازه نداد شهرزاد حرفش را تمام کند و با تشر به او گفت من هم خانواده ضد انقلابی تو را می شناسم و میر عماد داشت حرف می زد که شهرزاد عصبانی شد و شروع کرد به شعار دادن و توهین کردن به میر عماد و خمینی ... این زن دلاور فدایی هوادار در زندان زیر شکنجه توهین می کنه، آقای فرخ نگهدار به خمینی که این بساط را راه انداخته تو به دست بوس خمینی می روی ، تو به دست بوس خامنه ای می روی.. نامه فدایت شوم برای شکنجه گران می نویسی... شهرزاد را به گوشه ای از سلول برد و با مشت و لگد به جانش افتاد. شهرزاد اما دست از شعار دادن علیه رژیم خمینی بر نداشت. میرعماد که سخت عصبانی شده بود حسن بی بی را صدا کرد و به او گفت بلدی که چکار کنی؟
ما تصمیمان را گرفتیم. حسن بی بی هم پاسخ مثبت داد. در همین موقع سه تن از زنان شکنجه گر و بازجو ، مریم موسوی، سیمین و لعبت نیز آمدند
حسن بی بی به آنان گفت روسری شهرزاد را بردارید و با آن از زیر سینه هایش دست های شهرزاد را به حالت خبردار محکم به پهلوهایش ببندید چادری از وسط سرش بیندازید.
او را طناب پیچ کنید! در واقع می خواستند دست های شهرزاد  دوباره بسته شود. پاهایش برای آنکه بتواند راه برود آزاد گذاشته شد. میرعماد از زنان شکنجه گر خواست شهرزاد را ببرند به میدان ترونه.....
میدان ترونه، منطقه کوچک سیمانی شده که قرار بود پایه های پنکه در آنجا کار گذاشته شود. اطراف این منطقه را کاج های قدیمی پوشانده بود. مریم و سیمین لعبت، شهرزاد را درون چادر، طناب پیچ کردند و به آن منطقه بردند. شهرزاد را وسط محوطۀ سیمانی روی زمین نشاندند. شهرزاد تکان نمی خورد. شاید چشمایش که با چار پوشانده بودند خیال می کرد به سلول دیگری منتقل شده چون زمین اکثر سلول ها سیمانی بود.

خلیل تراب پور مجید تراب پور حسن بی بی ، حسن بافقی حمیدبانشی
هر کدام شلاق بدست در اطراف منطقه سیمانی ایستادند سرمست ، اخلاق تابنده هم داشت گودالی ... کاج های آنجا حفر می کرد سید ضیاء ، میرعماد کنار من بود از او پرسیدم چکار می خواهید بکنید گفت حاجی خواهید دید ما کارمون را بلدیم پیت بنزین آوردند از پیت های ده لیتری دوباره پرسیدم سید می خوای چه بکنی؟
گفت خواهی دید. صبر بفرمائید! مجید تراب پور حلب بنزین را روی سر شهرزاد که پیچیده در منطقه سیمانی نشسته بود ریخت بطوری که تمام بدن شهرزاد بنزینی شد بعد بقیه بنزین را حلقه وار دور اطراف منطقه سیمانی خالی کردند حسن بی بی کبریت کشید و آن را روی شهرزاد انداخت. حلقه بنزین دور منطقه سیمان شده را آتش زد. ناگهان شعله ور شد. تمام منطقه را آتش پوشاند. شهرزاد شعله ور شد در میان حلقه آتش شعله زنان و نعره زنان می سوخت و چون پاهایش را آزاد گذاشته بودند به این سو و آن سو می دوید. وقتی حلقه آتش که به دورش نزدیک شده بود یکی از 5 نفر با شلاق بربدن شهرزاد می کوبید تا پا از حلقه آتش بیرون نگذارد. بوی گوشت سوخته فضا را پوشانده بود. صدای ترکیدن تن اعضای سوخته شده شهرزاد که روی زمین افتاده بود و می سوخت می شنیدم!
صدای ترکیدن جمجمه اش را شنیدم. بعد از 20 تا 25 دقیقه شهرزاد تبدیل به کوپه خاکستر شد. آتش که خاموش شد سرمست اخلاق تابنده با بیل خاکستر شهرزاد را درون گودالی پای یکی از کاج ها که حفر شده بود ریخت. روی گوادل را هم با بیل صاف کرد انگار گودالی آنجا حفر نشده! وقتی از زندان بیرون می رفتم انگار شهرزاد هم با من بود آن دختر 27 ساله شجاع که دانشجوی دانشگاه شیراز و اهل مشهد بود. شیرزنی بود! این دختر با قد نسبتا بلند و پوست تیره با موهای بلند مشکی، چشم هایش درشت و زیبا، صورت باریک و کشیده دست از سرم بر نمی داشت. با خودم گفتم خداوندا ما داریم چکار می کنیم خداوندا باورم نمی شود خداوندا کمکم کن.
آیا هزاران هزار از این صحنه خلق نشده. این رهبران فدایی شرمشان نمی شود؟ این رهبران فدایی نمی روند خودکشی کنند چرا نمی روند خودکشی کنند؟ چون وجدان و شرف ندارند چون هیچ دیگر وجدان و شرف ندارند باز هم می روند عصر طلایی را زنده کنند. عصرطلایی را می روند با نرد عشق ببازند با خامنه ای و رفسنجانی و بهشتی ببندند و دختران فدایی را تجاوز کنند و بسوزانند و به همین دلیل هم تفاوت هست بین حمید اشرف و فرخ نگهدار، تفاوت هست بین بیژن جزنی و این رهبران کنونی سازمان اکثریت 
 پیکار و عمل:
شیر محرومان منزه از دغل
نه از این فرخ که غارت می کند
غارت اموال ملت می کند
نه از این مردم فریب بی حیا
که بود کارش همه روی و ریا
نه از این دلقک که منبر می رود
از بیانش حوصله ات سر می رود
سفسطه خواند بجای فلسفه
می نهد تنکیر جای معرفه
نخبگان خاموش در میدان تیر
پخمه گان دلال ایام حقیر
ای عمو جان تو بظاهر قاتلی
پس چرا مداح بانو تاچری
شرم کن آخر که بااین سن و سال
جمله یاران را تو آوردی به قال
گر بخوانند نام های بوش را
نامه مدحت به مستر بوش را
یا بگویم شرح حال ماجرا
از سیاهی های دوران بلا
هم ثناگوی رفیق دکتر نجیب
هم ذلیل قاتلان نانجیب
کی حمید مداح استعمار بود
کی حمید سینه زن اغیار بود
کی حمید تعریف می کرد از یزید
کی زمان جنگ ماشین می خرید
کی حمید دل داده زر بوده است
کی حمید یار ستمگر بوده است
هم مرید بقعه هارون ولات
هم زنی دم از خرد در کائنات
هم مرید چاتر و تیمور لنگ
هم تجدد خواه در شهر فرنگ
هم سخن گویی ز آزادی و داد
هم سگ جلاد را خواهی شاد
روز باشی حامی اهل بلا
شب بخوانی مرثیه در کربلا
هم شریک قاتل اعظم شوی
هم بخوانی مرثیه در معنوی
هم فغان آری از بیخ دلت
از برای آن امام راحلت
هم شوی راهی دشت خاوران
تا شوی حامی آن گمگشتگان
هم بخوانی عصر او ، عصر طلا
هم بنالی از تعفن در خلا
هم شریک دزد در هر گردنه
هم رفیق قافله در میمنه
هم ز آخور می خوری جوی بهیل
هم ز توبره یونجه های نخبجیر
آن ز بیژن گفتنت در چاه ویل
هم ز عظمی دادنت در شام لیل
من فقط حیرانم !!!!
از حمید آموز پیکار عمل
نی از این یک مشت دزدان دغل
اینها برای من شگفت انگیزند اینها حرمت رفیقان خودشون راهم ندارند!
اینها باکشتن رفیقان خودشون و به آتش کشیدن رفیقان خودشون؛ حتی کوچکترین سرسوزنی به باورهایشان و نوکریشان به ولایت فقیه کاسته نمی شود
اینها مصمم هستند تا آخر خط رفته وظیفه ای جز حفظ جمهوری اسلامی ندارند!
اینها به هر قیمتی از شکل گیری هر نوع آلترناتیو قوی و دمکراتیکی جلوگیری می کنند.
هر جا می روند برای ایجاد انشعاب هست. هر جا می روند برای ایجا شکاف و فساد هست!
هر جا می روند از شکل گیری هر نوع آلترناتیو بر علیه جمهوری اسلامی جلوگیری کنند!
اینها تضمین دادند که تا آخر عمر نوکر ولایت فقیه باقی بمانند.
در هر صورت گفتن این مطالب، دردآور است. بازخوانی و بازگویی و شنیدن این مطالب و رنجی که این دختران و پسران ایرانی که بدنبال این سازمان های سیاسی افتادند؛ رهبرانشان در امن و امان در خارج نشسته اند و این بیچارگان را رها کردند بدست جلادان و بعد هم خودشان تبدیل به ستایشگران این جلادان شدند.
در هر صورت سپاسگزارم از شما بخاطر همین که این سوال در ذهنم طرح شد
این چه مملکتی است واین چه روشن فکری هست که هم قاتل برایش قهرمان هست هم مقتول و شگفت زده ام از این دوستان چپ! هم خمینی را قهرمان می دانند هم حیدر مهرگان را! هم باصطلاح لاجوردی را سرباز شجاع انقلاب می دانند و هم جوان شیر را! مرزها چه جوری مخدوش شده و من به کی پناه ببرم؟
سابق اگر کسی ظلمی به کارگر می کردو اگر سابق کسی ظلم به یک کمونیست ویا یک آزادیخواه می کرد ما او را دشمن می دانستیم. امروز چه بر ما گذشته که دسته دسته دهها و صدها کمونیست را میبرند بطرز فجیع می کشند؟
تجاوز می کنند! به پیرزن های بالای هفتاد سال هم تجاوز کردند! به رهبران حزب توده بالای هفتاد سال هم تجاوز کردند و اعدام کردند و کشتند یا زیر شکنجه مردند و یا ناچار به خودکشی شدند. ما خیلی راحت باز هم به خمینی امام می گوئیم. من نفهمیدم اگر کسی بین شما اینقدر عاقل هست که بیاید این پیچیدگی را توضیح دهد تا منم قانع شوم ممنون می شوم؟
سپاسگزار از شما
« در اینجا یکی از شنوندگان بعد از شرح و سخنان آقای رئیسی، شروع به اعتراض به آقای رئیسی می کند که من چرا اسمم در اتاق رد شده و ..... الی آخر.... »
آقای رئیسی :
داریم تلاش می کنیم. داریم کوشش می کنیم که بخشی ناچیزی از بلایی که سر ملت رفته و می رود را بازتاب بدهیم تا شاید وجدان های ختفه بیدار شود! شاید آنهایی که اطلاع ندارند اطلاع پیدا کنند و احساس مسئولیت وجدانی کنند در قبال انسان ها! نابخردی یک ادمین و یا اشتباه، اون فضا را چگونه آلوده می کند که انسان از گفته خودش پشیمان می شود. من با کی صحبت می کنم؟ با سنگ با مشتی دیوانه ، با مشتی بربر ، که مسائل اینقدر براشون کوچک هست که سرنوشت یک زن را اینجا توصیف کردیم که وقتی من این صحنه ها را می خوانم می بینم احساس عذاب وجدان عجیب می کشم! وجدان! یعنی اینجا ویران می شوم. کنترل خودم را از دست می دهم. چکار کردم با دست خودم؟ چه ساختم با دست خودم؟ چه انقلابی را سازمان دادم؟
مسئولیت من در این جنایت ها چیست؟
رفتم من به این سازمانهایی که چنین رفتارهایی با انسان کردند. انسان ابزار بود، انسان وسیله بود در بدترین وضعیت رفقایشان را کشته اند و اینها مثل یک جنایتکار خونسرد انگشت در دماغ کرده اند و ناظر این صحنه ها بوده اند. اینها عذاب آوره! واقعا متاسفام! واقعا متاسفم و نشان می دهد هیچ جنایتی نیست که باعث بشه ما وجدانمان تحریک بشود.
هیچی!
هولناک ترین جنایت ها در این مملکت بگذرد بنظر من ما دغدغه هایمان آبگوشت هست، دغدغه هامان فلان مسئله ساده است که هر روز با آن سرکار داریم ما مان کورد هستیم.
ما نه تنها حافظه تاریخیمون را از دست دادیم بلکه من فکر می کنم وجدانمان راهم از دست داده ایم.
نمی دانیم چه چیزی ما را بلحاظ وجدانی باید تحریک کند؟ نمی دانیم؟ نمی فهمیم؟ سپاسگزارم از شما! همین صحنه کافی است که حداقل من یک هفته در کنار شما نباشم. بروم باز هم فکر کنم. مجددا فکر کنم و ببینم که دارم چکار می کنم؟ با کی صحبت می کنم و طرف مقابل من کیست واقعا؟
وقتی که شما حتی احساسات انسان را لگد مال می کنید! حتی به روح انسان تجاوز می کنید! به قلب انسان به شرافت انسان به وجدان انسان تجاوز می کنید! با هر کلمه اتان با هر رفتارتان! سخن گفتن در اینجا برای من سنگین می شود.
سپاسگزارم
برداشتی ازسایت "انجمن سخن ایران"
پاینده ایران
بهکام بختیاری
هیجدهم اردیبهشت ماه 2571

No comments:

Post a Comment