پُرسشناپذیری حقِ الاهیِ هیچ کس نی ست!
(در پاسخ به آخِرین ولیعهد)
(در پاسخ به آخِرین ولیعهد)
«اندیشه» تلاشي ست ذهنی با کیفیتِ بررسی و وارسیِ معلومات بَر-آیِ واگشودنِ مجهول یا مجهولات. و مجهول متغییري ست که یافتهایم نمیدانیماش، ولی میخواهیماش دانست، و این “میخواهیم” (خواست)، همان “میپُرسیم” (پرسش) است. پس هرگاه با مجهولي روبهروی ايم، همانا پیشاپیش در مقامِ پُرسنده، در دلِ پرسش نشستهایم؛ که مجهول خودِ پرسش ست. پرسش، گیر-و-گِرِهي ست که بایست بگشود و والویيد و حل شد. بی پرسش، بودمایهیِ معناییِ مغزِ انسان جُز خیال و رویا (که ماهیتي ست بی سر-و-تَه و بدون پشتوانهیِ اراده) نی ست. بنا براین پرسش بنیادِ منطقیِ اندیشه و به بیاني مادرِ اندیشه ست، و نخستین پرسشگر، نخستین اندیشهگرِ تاریخ. در آغازین گذارِ تمدنیِ تاریخ، ویژگی پُرسندهگیِ در انسان از سطحي فردی به پُرسشباوری در سطحي اجتماعی فراگسترید و خود پارهاي از فرهنگ گشت. همان پاره که پویایی و پیشرفت و فرگشتِ آدمیان را فراورده ست و میفراورد. در برابر، بهرهبَرانِ قدرتِ قائم بر جهل، از برایِ سرمایهبانی، پرسشگری را به ستیز برخاستهاند و در راستايي ضدِ-تاریخ، هماره راهبندانِ سیرِ تکامل بوده و جُز استبداد و انسدادِ دورانمندِ ذهن را فراور نبودهاند. بدین ترتیب، پرسش مرکزِ مختصاتِ فرهنگ از نگرگاهِ فرگشت و فرازشِ جهانِ انسانی ست. نرخِ دوستی و دشمنی با پرسش، حَدگذارِ پیشرفت و واپسرفتِ فرهنگها ست. آگاهی امروزین ما بَرآیندِ “دیالکتیکِ پرسش” است؛ برایندِ دو بُردارِ پادسوی و رویارو؛ دو نیرویِ همستیز و ناجور؛ همانا برآیندِ کشاکشي ست تاریخی میانِ پرسشباوران و پرسشستیزان!
با دَرنِگَراوریِ این بودهیِ تلخ که ایرانِ امروز گرفتارِ فرمانرواییِ پرسشستیزان است، بَسا بیش از پیش بر ما صاحبانِ “ملیتِ ایرانی”، و بهویژه سرامدانِ فکری و فرهنگی ست که در این آوردگاهِ اندیشه و ارتجاع، جبههیِ تفکر و پرسشگری را یار-و-یاور باشیم. به گُواهِ تاریخ، ما ملتي خویشکار بودهایم. امروز تکلیف را روشن باید کرد. جبههیِ تحقیق و تعریف یا سنگرِ ترور و تحریف؛ کدام سو ایستادهایم؟
حضرتِ ولیعهد، پهلویِ سوم!
از پسِ انتشارِ زنجیرهاي از رویکردهایِ ضدِملی از سویِ حضرتِعالی در کِشندِ ده سالِ گذشته، شماري از ملیباورانِ پادشاهیگرا در نامهاي سرگشاده با عنوانِ «آخرین هشدار به آخرین ولیعهد»۱، با برشماریِ اصولِ چهارچوبِ ملی ایران به شمارِ؛
۱. بخشناپذیریِ حاکمیتِ ملیِ ( (national sovereigntyایران
۲. یگانگیِ ملیِ ایران (ایران؛ یک کشور، یک ملت، یک ملیت)
۳. تمامیتِ ارضی ایران
۴. استقلالِ سیاسیِ ایران
۲. یگانگیِ ملیِ ایران (ایران؛ یک کشور، یک ملت، یک ملیت)
۳. تمامیتِ ارضی ایران
۴. استقلالِ سیاسیِ ایران
در بالاترین و نخستین جایگاهِ ارزشی در ساختارِ اولویتیِ خود، تضاد و همستیزیِ آن رویکردها با اصولِ ملی را بههمراهِ مصداقي چند، با دقتي ریاضیاتی بازنموده و نشان دادند. نیکبختانه از لحظهیِ انتشارِ این هشدارنامهیِ سرگشاده تا کنون که پیرامونِ سه ماه از آن میگذرد، از سویِ حضرتِعالی کمترین دفاع از اصلِ مواضعِ ضدِملیِ برشمارده در نامه، صورت نگرفته ست. ولی شوربختانه پس از گذشتِ نزدیک به دو هفته، حضرتِعالی در نطقي سازمانی خطاب به همسازمانیهایِ حضرت، بی هیچ پاسخگویی به بافهیِ اصلیِ هشدارنامه و بی پسگرفتِ رویکردهایِ نامبُرده، در کمالِ حیرت و ناباوری، مصداقهایِ مصاحبهایِ آورده و پیوستشده در هشدارنامه را «تحریفِ مصاحبهها»۲ خوانده و بدین ترتیب، انکار و اتهاماتِ عجیب و نامستندِ کارمندانِ استخدامی و نیز، سازمانِ مرئوسِ۳خود را تائید فرمودهاید. دریغا که شاهپورِ ارشدِ ایران کهندر میانِ سنگربانانِ پرسشستیزی به چشم آیند! سَد افسوسا!
از آن جا که جهل منشاءِ قدرتِ پرسشستیزان ست، پرسشستیز را پرسش تهدیدي ست وجودی. از شّرِ پرسش خلاص میبایستاش گشت. پس راهکارها پیشه میکند؛ میخَموشد و به زمانخوردهگیِ پرسش دل میبندد. وگر به کار نیاُفتد، میخموشاند و به سرکوب و حذفِ شخصِ پرسشگر برمیآید. و اگر توانِ تروِر نَهبود، شخصیتِ پرسشگر را نشانه میرود و بیبهره از الفبا و ادبِ هر مکتبِ اخلاقی، پرسشگر را هر ناروا و نامربوط بَرمیبندد؛ وگر این همه کارگر نیامد به جانِ پرسش میافتد و چشمان را خاک میپاشد، مبادا تختِ جهل بلرزد و تاجِ آگاهی بدرخشد. سَنَد “جعل” میخواند و سوالِ جعلی میسازد. دار-و-نَهدار میبسیجد و عرش به فرش میدوزد تا در هیاهویِ سوژههای صوری و ساختهگی، پرسشها رنگ بازند و سخن به هر آن جا که جُز پرسشها ست کَژرانند. باری، در همین بافتار تصریح چند نکته بایسته مینماید؛
– کَژنَمایی درونهیِ “آخرین هشدار به آخرین ولیعهد” مصداقِ عینیِ پرسشستیزی ست
“حمایت از تمرکزگرایی”، “خلعِ شاهزاده از شاهزادهگی”، “مخالفت با ادامهیِ پادشاهی در ایران” و از این دست، از بیخ-و-بُن به هشدارنامه بیربط اند؛ سوژههایي اند مصنوعی در خدمتِ دوری و گُریزِ از پرسشها، مبادا پرسشهایِ راستین دیده شوند.
“حمایت از تمرکزگرایی”، “خلعِ شاهزاده از شاهزادهگی”، “مخالفت با ادامهیِ پادشاهی در ایران” و از این دست، از بیخ-و-بُن به هشدارنامه بیربط اند؛ سوژههایي اند مصنوعی در خدمتِ دوری و گُریزِ از پرسشها، مبادا پرسشهایِ راستین دیده شوند.
– ادعایِ «تحریفِ اسناد» دروغِ محض است!
جایِ بسی شوربختی ست که منطقا، خطابِ گزارهیِ «درستِ» عنوان، متوجهِ حضرتِعالی ست. باری، بِدین راه، صحتِ کامل و دستناخوردهگیِ اسناد و ارجاعاتِ مندرج۴ در هشدارنامه یک به یک با قاطعیت اعلام میگردد و ادعاهایِ مطلقاً کذبِ “صداگذاری” و “تحریفِ اسناد” در پیشگاهِ آحادِ صاحبانِ “ملیتِ ایرانی” رد میشوند. از این رو، با تکیه بر آموزههایِ آن مدرسهیِ اخلاق که دروغ را دشمن ست و با پایبندی به وجداني ملی که فرد-فردِ صاحبان ملیتِ ایرانی را همرازِ خود میداند و خود را نسبتِ به ملتِ ایران، مسئول، در پیشگاهِ پاکیزهیِ ملتِ ایران، حضرتِعالی را به راستیآزماییِ مدعیاتِ حضرت، نزدِ بالاترین مراجعِ کارشناسیِ جهان فرا میخوانیم. [برایِ نمونه؛ همهیِ مستنداتِ هشدارنامه به طور کامل در اختیارِ معتبرترینِ مرجع و آزمایشگاهِ سدا در کشورِ ایالاتِ متحد امریکا Professional Audio Laboratories, Inc (واقع در نیوجرسی) نهاده شده است. ریاستِ این مرجعِ بینالمللی، آقایِ پُل گینسبِرگ پیشاپیش، آمادهگیِ خود برایِ راستیآزماییِ یکایکِ مستنداتِ هشدارنامه را شخصاٌ اعلام کردهاند. همین جا اعلام میگردد که در صورتِ اثباتِ کوچکترین تحریف و دستکاری در هر یک از این مستندات، هزینههایِ این راستیآزمایی، همهاش بر عهدهیِ امضاکنندگانِ سرگشادهنامهیِ “پرسشناپذیری حقِ الاهیِ هیچ کس نی ست” خواهد بود.]
– سَنجه «که» میپرسد نی ست، «چه» میپرسد است!
به تعریف، “میانهرَوی”، میانگینگیری و “بخش بر۲” نی ست. بودن یا نَهبودن، پرسش این است! مگر میتوان میان مُوت و حیات ایستاد و نسبت به زندگی خود را معتدل خواند؟! گاه جَوِّ است؛ سوژه یا به بیرون پرتاپ یا به زمین جذب میگردد، جَوِّ-زی نهمیتوان بود. مگر میتوان ایرانِ نیممُرده و نیمزنده داشت؟! تنفس و خفهگی وسط ندارد! پس در بابِ اصول کُلیگویی بیهودهگویی ست؛ چهبَسا دروغگویی ست. مبانیِ وجودیِ ایرانزمین در وجهِ حقوقیاش شناخته و بارز است. هماینک، پرسشهایي بنیادین مطرح اند. برایِ لحظهاي حضرتِعالی را از همهیِ مواضعِ درگذشتهیِ خود، رَسته و فارغ، و همهیِ ما پرسشگران را به هر دید پِیهوده و جاعل بیانگاریم. و این بار، پاسخهایِ امروزِ حضرتِعالی را بی هیچ پوشیدهگویی و پراکندهفرمایی به طورِ دقیق به این پرسشها میجويیم؛
۱. آیا به رایِ حضرتِعالی در چهارچوبِ ملتِ یگانهیِ ایران “ملیتهایِ” گوناگون وجود دارند؟
۲. آیا حضرتِعالی تقسیمِ حاکمیتِ ملیِ ( (national sovereigntyایران را رایگرفتنی میدانید؟
۳. برکنار از سیاستهایِ بینالمللی رژیمِ جمهوریِ اسلامی که مخالفتِ حضرت با آنها را بارها اعلام فرمودهاید، آیا حضرتِعالی خود را بر سرِ مالکیتِ سه جزیرهیِ ابوموسا، تنبِ بزرگ و تنبِ کوچک و صرفاً در این بارهیِ مشخص، مدعیِ تمامقد رودررویِ دولتِ اماراتِ متحد عربی میدانید و میشناسانید، آری یا نه؟
۴. آیا حضرتِعالی، به طورِ مشخص، کوشش در راهِ گشایشِ پروندهیِ “جنایت علیهِ بشریت توسطِ رژیمِ کنونیِ ایران” در شورایِ امنیتِ سازمان مللِ متحد را پشتیبانی میفرمايید؟۵
ما هر که باشیم، اصلا باشیم یا نباشیم این پرسشها و دیگر پرسشها هستند، و پرسیده میشوند. و پُرسشناپذیری حقِ الاهیِ هیچ کس نی ست! این باورِ همهیِ پرسشباورانِ تاریخ از جمله ما تني چند از ملیباورانِ پرسشوَرِ ایرانی ست که از راهِ این نامهیِ سرگشاده با دفاعِ از چهارچوبِ ملیِ ایران، انتقاد، اعتراض و همانا، پرسشهایِ خود را با حضرتِعالی در میان نهاده و با جلبِ توجهِ حضرت به این حقیقت که با مرگِ پرسشگر، پرسش نمیمیرد، حضرتِعالی را به شفافیت و پاسخگویی در فضایي شهرآیینانه فرامیخوانیم. چرا که نور بر تاریکی پیروز نی ست، مگر با افروختنِ فُروزهیِ دانش که آتشِ دانش را پرسشباوران برافروزنده اند، و مگر جُز این ست؟
توضیح: هرگونه توهین و کاربری از الفاظِ رکیک و غیراخلاقی به نامِ این بیانیه، چنانکه با ادبیات و روحِ هردو بیانیهیِ “آخرین هشدار به آخرین ولیعهد” و “در پاسخ به آخرین ولیعهد” نیز در تضاد ست، محکوم ست.
تاکید: این بیانیه ربطي به هیچیک از برنامههایِ تلویزیونیِ اینترنتی و ماهوارهای ندارد.
بازبُردها:
۱- http://akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=75268
۲- https://youtu.be/qMfljFZrmjs
۳- http://irannc.org/?p=67218
۴- https://youtu.be/VAQp7hFg09Q?list=PLmeOQpZaR8SQtsDpiCKNWschRvTvpeJaF
۲- https://youtu.be/qMfljFZrmjs
۳- http://irannc.org/?p=67218
۴- https://youtu.be/VAQp7hFg09Q?list=PLmeOQpZaR8SQtsDpiCKNWschRvTvpeJaF
۵- حضرتِعالی، علیرغمِ ابرازِ مخالفت با حملهیِ نظامی به ایران، در سال ۲۰۱۲ خواستارِ بررسی پروندهیِ “جنایت علیه بشریت” در ایران، توسط شورای امنیت سازمان ملل متحد شدید. خواستي که در صورت جدی گرفته شدن و موفقیت، خارج از اراده و نیتِ حضرتِعالی که در بهترین فرض، ضدِّجنگ بود، بالقوه می توانست تحت فصل ۷ منشور سازمان ملل متحد زیر عنوان “مداخله بشر دوستانه” (humanitarian intervention) به “توسل به زور” (use of force) بیانجامد، چنانکه در مواردي چون افغانستان و لیبی روی داد، و تجربه نشان داد که نقض حاکمیتِ دولتها و دگرگونیهای سیاسیِ برامده از گلولههای ناتو، نه پرندهیِ آزادی، که جُز، پروازِ جغدي شوم بر آسمانِ ملتها نی ست. جایِ بس تاسف است که حضرتِعالی به عنوان ناظري بر ویرانه های برجایمانده از مداخلاتِ بهاصطلاح بشردوستانهیِ شورای امنیت گام در مسیرِ تشکیل و بررسیِ پروندهاي چنین، در تنها نهاد بینالمللی که خارج از مجوز آن، بههیچروی، نمی توان وضعیتِ توسل به زور را توجیه کرد، نهادید! این اقدام حضرتِعالی بالقوه نقض استقلال سیاسی ایران بود که خوشبختانه معدوم ماند.
با امضایِ :
با امضایِ :
میلاد آقایی (کنشگر سیاسی – پژوهشگر فرهنگی)
بیتا بانی (کارشناسِ بازرگانی – پژوهشگرِ اقتصاد)
بردیا پارس (اندیشهکار)
آریوبرزن پیروزنیا (کنشگرِ سیاسی – این امضا تنها به دلیل “ایران گرایی” امضا کننده، و بدون باور و یا علاقه بازگشت ساختار پادشاهی به ایران، از سوی وی میباشد)
فرهاد تالشی (کنشگرِ سیاسی)
آرمان چاروستایی (کنشگرِ سیاسی – دانشجویِ دانشگاهِ هایدلبرگ)
داریوش دولتشاهی (کنشگرِ فرهنگی و سیاسی – مدیر سامانه خردگرایی)
حشمت رئیسی (اندیشهگر و کنشگرِ سیاسی)
منوچهر رزمآرا (وزیر بهداری کشور در کابینه شاپور بختیار)
بهروز سرشار (قهرمانِ جودویِ کشور – سرهنگِ شهربانیِ کل کشور)
مصطفا عرب (کاپیتانِ سابق تیم ملی فوتبال ایران – سرگرد نیرویِ هواییِ شاهنشاهی)
داریوش عربیان (سرگردِ نیرویِ زمینی شاهنشاهی – بازیکنِ تیمِ فوتبالِ “نیروهای مسلح شاهنشاهی”)
ایرج غفاری (سرهنگِ: فرمانده ایستگاه های پدافند نیرویِ هواییِ شاهنشاهی – رئیسِ سابق فدراسیون والیبالِ کشور)
فرهاد قناعتگر (پژوهشگرِ علومِ سیاسیِ دانشگاهِ تهران)
پیروز مجتهدزاده (استادِ جغرافیای سیاسی و ژئوپولیتیک – با حفظ بی طرفی سیاسی و دانشگاهی کامل در قبال ترجیهات سیاسی که ممکن است در این نامه منعکس باشد و فقط در مقام یک دانشگاهی منتقد با تخصص در مسائل خلیج فارس که در این نامه منعکس است)
هومن مرزبان (کنشگر فرهنگی)
شهلا ممتاز (روانشناس – پژوهشگرِ تاریخ)
کاظم موافق (تحلیلگر و کنشگر سیاسی)
ژنا هدایت (کنشگر سیاسی)
ژینوس همایون (طراح، کنشگرِ فرهنگی)
بیتا بانی (کارشناسِ بازرگانی – پژوهشگرِ اقتصاد)
بردیا پارس (اندیشهکار)
آریوبرزن پیروزنیا (کنشگرِ سیاسی – این امضا تنها به دلیل “ایران گرایی” امضا کننده، و بدون باور و یا علاقه بازگشت ساختار پادشاهی به ایران، از سوی وی میباشد)
فرهاد تالشی (کنشگرِ سیاسی)
آرمان چاروستایی (کنشگرِ سیاسی – دانشجویِ دانشگاهِ هایدلبرگ)
داریوش دولتشاهی (کنشگرِ فرهنگی و سیاسی – مدیر سامانه خردگرایی)
حشمت رئیسی (اندیشهگر و کنشگرِ سیاسی)
منوچهر رزمآرا (وزیر بهداری کشور در کابینه شاپور بختیار)
بهروز سرشار (قهرمانِ جودویِ کشور – سرهنگِ شهربانیِ کل کشور)
مصطفا عرب (کاپیتانِ سابق تیم ملی فوتبال ایران – سرگرد نیرویِ هواییِ شاهنشاهی)
داریوش عربیان (سرگردِ نیرویِ زمینی شاهنشاهی – بازیکنِ تیمِ فوتبالِ “نیروهای مسلح شاهنشاهی”)
ایرج غفاری (سرهنگِ: فرمانده ایستگاه های پدافند نیرویِ هواییِ شاهنشاهی – رئیسِ سابق فدراسیون والیبالِ کشور)
فرهاد قناعتگر (پژوهشگرِ علومِ سیاسیِ دانشگاهِ تهران)
پیروز مجتهدزاده (استادِ جغرافیای سیاسی و ژئوپولیتیک – با حفظ بی طرفی سیاسی و دانشگاهی کامل در قبال ترجیهات سیاسی که ممکن است در این نامه منعکس باشد و فقط در مقام یک دانشگاهی منتقد با تخصص در مسائل خلیج فارس که در این نامه منعکس است)
هومن مرزبان (کنشگر فرهنگی)
شهلا ممتاز (روانشناس – پژوهشگرِ تاریخ)
کاظم موافق (تحلیلگر و کنشگر سیاسی)
ژنا هدایت (کنشگر سیاسی)
ژینوس همایون (طراح، کنشگرِ فرهنگی)
و نیز همهیِ ديگر باورمندان به درونهیِ «آخرین هشدار به آخرین ولیعهد»